loading...
جک،اس ام اس،حکایت ،ترول
گتاب بازدید : 26 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)
معلم اسم دانش آموز را صدا كرد، دانش آموز پاي تخته رفت ، معلم گفت: شعر بني آدم را بخوان ، دانش آموز شروع كرد:

بني آدم اعضاي يكديگرند

كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوي به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

به اينجا كه رسيد متوقف شد ،معلم گفت: بقيه اش را بخوان!
دانش آموز گفت: يادم نمي آيد
معلم گفت: يعني چي ؟اين شعر ساده را هم نتوانستي حفظ كني؟
! دانش آموز گفت:آخر مشكل داشتم مادرم مريض است و گوشه ي خانه افتاده ،پدرم سخت كار ميكند اما مخارج درمان بالاست، من بايد كارهاي خانه را انجام بدهم و هواي خواهر برادرهايم را هم داشته باشم ببخشيد
معلم گفت: ببخشيد همين؟!مشكل داري كه داري بايد شعر رو حفظ ميكردي مشكلات تو به من مربوط نميشه!
در اين لحظه دانش آموز گفت:

تو كز محنت ديگران بي غمي

نشايد كه نامت نهند آدمي
گتاب بازدید : 31 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)
اینقدر بدم میاد از اونایی که باهاشون چت میکنی، وقتی چت تموممیشه میخوان برن بخوابن، میگن خب دیگه شب بخیر، زرت یهو آف میشن!!!!
آیا نباید صبر کرد تا جواب شب بخیر را شنید!؟
آیا طرف مقابل ساقه ی کرفس است!؟
آیا عمه ی خویش را دوست ندارید!؟
آیا به روح اعتقاد دارید؟؟
گتاب بازدید : 25 جمعه 15 دی 1391 نظرات (0)
واکنش آقایان به رنگ موی همسرشان:
انگلیسی ها: عزیزم مثل فرشته ها شدی!
آمریکاییها: عزیزم ماه بودی ماه تر شدی !
ایرانیها: هر چی من بدبخت کار کنم، بده گوه بمال به سرت...!
گتاب بازدید : 26 جمعه 15 دی 1391 نظرات (0)
خدایا یعنی میشه یه روز یه کیبوردی اختراع بشه
که خودش بفهمه کی باید فارسی تایپ کنه کی انگلیسی؟
حروم شد نسلمون از بس به جاه گوگل زدیم لخخلمث !
گتاب بازدید : 23 جمعه 15 دی 1391 نظرات (0)
حق نه دادنی است و نه گرفتنی، بلکه خوردنی است !

(امضا:ذیحق)

شاهنامه آخرش “ه” است!

(امضا:حاج ابوالقاسم)

برای اینکه زیر پایم را خالی نکنند روی دستهایم راه می روم!

(امضا: ژیمناستیک کار)

من کلاه گیس و آبروی آدم کچل را با هم می برم!

( امضا:باد پاییز)

پله های ترقی برای بعضی ها سُر است!

(امضا: نظافتچی پله های اداره)

افراد نمک نشناس شوربخت می شوند !

(امضا: نمکی محل)

ما به جای “آن ور دنیا” شما را به “آن دنیا” می بریم !

(امضا: یک شرکت هواپیمایی)

محافظت از “اتو” های خود را به ما بسپارید !

(امضا:اتوبان)

لطفا پس از حذف یارانه لبنیات شیربهای ما را بدون یارانه حساب کنید !

(امضا: دختران دم بخت)

دوستت دارم ای میکروب آبله مرغان !

(امضا: میکروب خروسک)

آه ما سوزناک ترین آه های دنیاست !

(امضا:اژدهای هفت سر)
گتاب بازدید : 22 جمعه 15 دی 1391 نظرات (0)
مرد: عزیزم از وقتی میری ورزش هیکلت خیلی قشنگ شده!

زن: از اولشم هیکلم قشنـــــــــــــــگ بووووووود!

مرد: اون که ۱۰۰%… هیکلت همیشه قشنگ بوده…
اصلاً من هیکلت رو روز اول دیدم خیلی خوشم اومد…!

زن: یعنی به خاطر هیکلم، فقط با من ازدواج کردی ؟
خیلی هیــــــــــــزی!

مرد: نه عزیزم، عاشق اخلاقت شدم که باهات دوست شدم…
هیکلت واسم مهم نبود!

زن: یعنی چی؟!
پس این همه ورزش میرم، برای کی میرم برا عمم؟!
هیکلم برات مهم نیست؟!!

مرد: عزیزم، موقع دوست شدن مهم نبود، الان که هست…!

زن: یعنی الان میرم ورزش، برات بی اهمیت میشم؟!!

مرد: فدات شم، قربونت بشم، همه چیزت، تمام وجودت، همه خصوصیاتت، برام مهمه!

زن : یعنی باید همه خصوصیات خوب رو داشته باشم که دوستم داشته باشی؟
خیلی نامردی…
چیه پای کسی درمیونه؟؟!!

مرد: بابا، جان مادرت بیخیال شو، چه غلطی کردیم تعریفتو کردیماااا؟؟!!

زن: دیدی… دیدی…
پس از اول درست حدس زدم که یه ریگی تو کفشته که داری ازم تعریف می کنی؟!
برو از جلو چشام دور شو…
یه چند ساعت نمی خوام قیافتو ببینم
گتاب بازدید : 24 جمعه 15 دی 1391 نظرات (0)
دو تا آبادانی به هم می رسن. اولی می گه: جات خالی دیروز رفتم شکار هفت تا خرگوش چهار تا آهو سه تا شیر شکار کردم.

دومی میگه: همش همین؟

اولی می گه: بابا، آخه با یک تیر مگه بیشتر از اینم می شه؟

دومی میگه : تازه تفنگم داشتی؟
گتاب بازدید : 30 جمعه 15 دی 1391 نظرات (0)

خانومای عزیز :
وقتی یه کاری رو به آقایون میدین که انجام بدن، حتما انجامش میدن..!
نیازی نیست هر ۶ ماه یک بار یادآوریش کنین
.
.
.
به نظرم می‌تونن دیوارای حموم رو از جنس لیف درست کنن
که آدم راحت مثل خرس کمرشو بکشه به دیوار دیگه !
اینهمه مشقت برای لیف کشیدن کمر نکشه !
گتاب بازدید : 29 پنجشنبه 14 دی 1391 نظرات (0)
بعد از مدتها داییم یه میس رو گوشیم انداخت….ذوق مرگ شدم….با کلی احساس بهش زنگ زدم میگم جــــــونم دایی جوووووووون کاری داشتین چه عجب یاد من کردین؟؟
با خونسردی تمام برگشته میگه نه دایی جان دستم خورد اشتباه گرفتم!!
به این میگن نهایت محبت
گتاب بازدید : 23 پنجشنبه 14 دی 1391 نظرات (0)
مادر و پدر دوستم از مکه اومده بودن....دوستم هم جو گیر میشه کار کنه...بعد از رفتن مهمونای غریبه میره تو آشپزخونه می بینه چند تا بطری آب هست....در راستای مرتب سازی آشپزخونه آبِ بطری هارو خالی می کنه و همه رو میزاره یه گوشه که بده با آشغالا ببرن بیرون...خلاصه میاد میشینه پیش مامان و بابا و اونایی که هنوز مونده بودن ...خوب که به حرفاشون گوش می کنه میبینه دارن از آب زمزم و خواصشو این چیزا صحبت می کنن و مامانش می گفته دیگه نذاشتن بیشتر آب زمزم بیاریم ، به هر کس یه کم میرسه....تازه می فهمه چه گندی زده...زود بر می گرده تو آشپزخونه و بطری هارو از آب پر می کنه و میزاره سر جاشون......دوستم می گفت باید بودی موقع خوردن آب میدیدی فامیلامونو....همه از آب لوله کشی شفا می خواستن....

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 69
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 353
  • بازدید کلی : 5,317