loading...
جک،اس ام اس،حکایت ،ترول
گتاب بازدید : 30 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)
حکایت می کنند که دو نفر بر سر قطعه ای زمین نزاع می کردند و هر یک می گفت : این زمین از آن من است !
نزد حضرت عیسی رفتند ؛ حضرت فرمود : اما زمین چیز دیگری می گوید !
گفتند : چه می گوید ؟
گفت : می گوید هر دو از آن منند !
گتاب بازدید : 34 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)
توی اول دبیرستان دوست احمقم ترک تحصیل کرد
ولی ما به سلامتی دانشجو شدیم…
خدارو شکر الان ایشان ماشین هیوندا جنسیس داره
بنده هم یک دستگاه ماشین حساب دارم
گتاب بازدید : 25 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
توی اول دبیرستان دوست احمقم ترک تحصیل کرد
ولی ما به سلامتی دانشجو شدیم…
خدارو شکر الان ایشان ماشین هیوندا جنسیس داره
بنده هم یک دستگاه ماشین حساب دارم
گتاب بازدید : 30 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت
که ناآگاهانه به زنی طعنه زد ..
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد ..
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد
تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت :
مادمازل من لئون تولستوی هستم ..
زن که بسیار شرمگین شده بود، عذر خواهی کرد و گفت :
چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟!
تولستوی در جواب گفت:
شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید!!
گتاب بازدید : 26 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)
زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی.

کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ ...
گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
... کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید.
... ... مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند.
وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.
کوروش رو به کزروس کرد و گفت : ثروت من اینجاست.
اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم.
گتاب بازدید : 28 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است.

به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟

جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟

آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.
گتاب بازدید : 17 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)


از مردم دنيا سوالي پرسيده شد و نتيجه آن جالب بود
سؤال از اين قرار بود:
نظر خودتان را راجع به كمبود غذا در ساير كشورها صادقانه بيان كنيد؟

و جالب اینکه كسي جوابي نداد
چون
در آفريقا كسي نمي دانست 'غذا' يعني چه؟
در آسيا كسي نمي دانست 'نظر' يعني چه؟
در اروپاي شرقي كسي نمي دانست 'صادقانه' يعني چه؟
در اروپاي غربي كسي نمي دانست 'كمبود' يعني چه؟
و در آمريكا كسي نمي دانست 'ساير كشورها' يعني چه؟
گتاب بازدید : 31 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)
هیچ وقت این دو جمله رو نگو:
١)ازت متنفرم ٢)دیگه نمیخوام ببینمت.

هیچ وقت با این دو نفر همصحبت نشو:
١)از خود متشکر ٢)وراج

هیچ وقت دل این دو نفر رو نشکن:
١)پدر ٢)مادر

هیچ وقت این دو تا کلمه رو نگو:
١)نمیتونم ٢)بد شانسم

هیچ وقت این دو تا کارو نکن:
١)دروغ ٢)غیبت

…هیچ وقت این دو تا جمله رو باور نکن :
١)آرامش در اعتیاد ٢)امنیت دور از خانه

همیشه این دو تا جمله رو به خاطر بسپار:
١)آرامش با یاد خدا ٢)دعای پدر و مادر

همیشه دوتا چیز و به یاد بیار:
١)دوستای گذشته رو ٢)خاطرات خوبت رو

همیشه به این دو نفر گوش کن:
١)فرد با تجربه ٢)معلم خوب

همیشه به دو تا چیز دل ببند:
١)صداقت ٢)صمیمیت

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 69
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 28
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 30
  • بازدید ماه : 52
  • بازدید سال : 362
  • بازدید کلی : 5,326